-
ری را..صدا می آید امشب
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 18:06
منبع : خانه خشتی گامبرون
-
چهار
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 16:10
حاشا که پاییز آمدن زردی باشد برای درخت من از آغوش تو که وا دادم دم بریده خرگوشی بودم که با سنگ ریزهای بنفش اش چسبیده بود - روی بلوزم به سینه ام نزدیک تری از کوچه پـشت که می گذری وقت خوابیدن من است و بوی تو مست می کند زن های همسایه را مست می شوند برای پراندن کفترها به کو چه پُشت چهارشنبه انتظار می رسد منم با همان بوی...
-
سه
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 11:31
کدام صندلی به نشستن تو شبیه تر است ؟ نمی دانم! من و نمی دانم در پارک قدم می زنیم
-
دو
شنبه 29 خردادماه سال 1389 22:43
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 وقتش که برسد بالا می آید و بالا می آورد خودش را و می چسبد به شیشه که برسد به تصویر مجسم و زنده ی از تو از رخت چرکها و فرو رفتگی ابروهای بلند و نا مرتب من بیرون یعنی هوا پسین باشد و دلم با یک یستنی کاملن سرد! برای کشیدن چیزی روی سینه ام دور...
-
یک.صبح است
شنبه 29 خردادماه سال 1389 22:37
شب که می شود گل های روی پتو با هم حرف می زنند ومن قسمتی از ملافه را دور دهانشان می پیچم رنگ سرخ می ریزد بیرون می پاشد روی سکه های عهد قجری عصر سبیل صدای جرینک جرینگ کیف پول توی کیف پول خبری از ریش های بلندت میگیرم صبح است صف نانوایی ریش هایت را می دهم و نان می خرم نان داغ با یک شیشه عسل چاقوی تیزتو بکش کنار پوستم روی...