دو

وقتش که برسد بالا می آید  

و بالا می آورد خودش را

و می چسبد به شیشه  

که  برسد به تصویر مجسم و زنده ی  از تو  

از رخت چرکها

 و فرو رفتگی  ابروهای بلند و نا مرتب من  

بیرون  یعنی هوا پسین باشد و دلم با یک یستنی کاملن سرد!

برای کشیدن چیزی روی سینه ام

 دور برگردان خیابان لازم است!  

لازم است

 اتومبیل ترمزمش  را بریده باشد

 واز لب تو شروع کند فرو رفتن را

 توقف را

وقاف کشیده ی آخر کلاغ 

 

 چیزی نمانده بود به بالا آمدن صدای عجیب وغریب شب های چهارشنبه

الشبابم دستم را بگیر

من برای رقصید ن سالها ست کمر بسته ام

 پشت اردوگاه ی اسرای جنگ

جنگی که از پتو شروع شده بود

از لبهای که ناغافلن بوسیده بود ی

واز کمری که بسته بودی

 به صیدمروارید

صیاد چشم می خواهد که دختران سورو را نبیند

ته دریاچه

 مردها ی که سیگار نمی کشند مردهای  صبوری نیستند !  

ته دریا   

مردهای که سیگار می کشند بوی عجیب چهارشنبه ها را می دهند

که از دکه ی برگشته باشد  با  یک قوطی پپسی   و  لامپ آویزان   و  دود منتشر بنفش

مردها ی که لای خط خوردگی سینه هاشان   انبوه جوان  مرا حمله می برند   

من از کوچه  ۱۸ هم گذشته بودم  تا رسید م

به دم دست ترین عکس دست جمعی خانواده مان

دخترها

 گود چشم ولب های کاملن خیس

پسر ها

 ویز مو  و دانه درشت ترین جوش سر دماغشان

مادر -

از مادر نگو که دانه درشت ها را توی پیراهنش نگه می داشت

دانه درشت ها منجلابی شده اند حالا

برای خواباندن درد  سر برداشته ام به تماشا

و دست ها-

خونی که  می خورند او ـ منفی است

برای پیوند دادن  سر انگشت سبابه به رنگ استامپ

برا پیوند مبارک  دو بانو سفید جامه

که از بهشت آمده ام" عقدت کنم "

می بینی

بو های  خوب را نمی فهمی

بوی لجن قهوایی سوخته را چطور؟

بوی لاک سرخ آتش گرفتن خیابان 22 را چطور؟

علایم  مانده پیرمرد ی بود که  از کوچه سنگ انداخته بود تا به تو برسم

که توی طاقچه نشسته ای

وخنج ناخن هایم را روی شیشه نمی شنوی