چهار

حاشا که پاییز آمدن زردی باشد برای درخت

من از آغوش تو که وا  دادم

دم بریده خرگوشی بودم

که با سنگ ریزهای بنفش اش

 چسبیده بود - روی بلوزم

به سینه ام   نزدیک تری

 از کوچه پـشت که می گذری

 وقت خوابیدن من است 

و بوی تو مست می کند

زن های همسایه را

مست می شوند برای پراندن کفترها  به کو چه پُشت

 چهارشنبه انتظار می رسد

 منم

با همان بوی همیشگی  ادوکلن بنفش

که جز وز می خورد  

از تنهایی نشستنن   مرد آخر جرون

پشت خیابان بهشت بندر

و آن کیسه سرخ که توی دستانش تاول می خورد

از جریان زیر پیراهن من است

 مستی دم به دم  تو همیشه از

 چشم هایت شروع می شود

ومنم

چشمهای وقت مستی ات

و

دست های که می لرزد   ترس تازگی من است

 اینها  خم ابروی  توست

برای  گذشتن  زیر باران

 آمدنت زود تر از صدای یک بند

عرق ریزی مرد های پشت خیابا ن ِ

 همه راه می رفتن

همه می دویدن

همه سینه خیر بودن

اما تو عجله ی  نبود ات

برای  قاپیدن شمش های طلا ی دزدان دریا

 از یقه یشان بالاتر است

 از پاهاشان  کوتاه تر

عجله تو نبود

 اما

 عجله تو قاپیدن بند سینه من است

 از وا دادن کلمه اضافه

 به رخت  به خواب

 دیدم

مو ها  از سینه ات سرمی خورد به دریا 

 مهاجر سینه سرخ ندارد این دریا

نداشته از اول

اولش همیشه مرد  جرون بوده

و شاه  مضحکی که هی سبیل  داراز می کرد تو ی استکان چای دم پسین ام

نشسته ام به رادیو ن

 به سیم آوردن کلاغها

 که پاییز شروع می کند به  عریانی ام

 انار های تازه  تابستان  اما عریانی را دوست دارند 

و پاییز همیشه  فصل جفت گیر ها بوده 

 

 زیر تش باد اول  

 من منتظر بودم که برگردی

 انار آوردم و - دو چشم یاقوت 

 

زیر تش باد دوم  

گاریز ها را می بینی

مرده تو هم لای آب بود

بوی گند کشیدن می داد

بوی ورق ورق ها ی

 زرد- زرد ِ هجده عیار  یعنی 

 

 تشی از باد 

تورها همه برگرده من است

و تو مست از خواندن و کشیدن دست – وا گرده منی

من اما برای  عبور کردن از تو

یک خیابانم  پُشت خیابان

یک چهارشنبه ام  در کوچه پشت

یک خرگوشم - با چشم های عسلی و جهیدن توی مهره های بنفش

تو اما

یک  چای دم پسینی  که   نقش بر زمین  می شوی

نظرات 11 + ارسال نظر
سامان سایبانی پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ق.ظ http://chemak.blogsky.com

سلام
لذت بردم
زیبا بود
به روزم
لینکت کردم

سامان سایبانی شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ق.ظ http://chemak.blogsky.com

باز به روزم

طیبه شنبه زاده یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ب.ظ

سلام
در سطر آخر پسینی املای صحیح می باشد.
و مهره های یاقوت در سطر های آخر.
در مورد شعرت عزیزم کار نسبتا خوبی است اما به دلیل بلندی آن دچار گسست های ساختاری است .اما حس شعری شما قوی است .و این بسیار مهم است.

سلام
اصلاح شد
ممنون

رامتین زارع سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:29 ب.ظ http://zarezar.persianblog.ir

خاندم مقداری که توان بود

لهورا چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:31 ب.ظ http://lahoora.blogfa.com

پشت سرت
گاهی بایست
گندم ها ....

زهرا چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ب.ظ http://khatbkhat.blogfa.com

سلام
حس می کنم طولانی بودن نبود که تو ذوق می زد
بلکه تلاش برای نوشن

سامان سایبانی یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:08 ب.ظ http://chemak.blogsky.com

سلام
خیلی دیر به روز می شی
فعال تر باش جوان
به روزم

طیبه شنبه زاده دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ب.ظ http://aknoonman.blogsky.com

سلام
شعر جدید گذاشتم
سری بزن

مسعود فرج یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ب.ظ http://masoudfarah@blogfa.com

با سلام

شعر چهار شعر ی گفتاری است که در بسیاری از بند های آن ساخت و بافت جمله ها دستوری است . به باور من در این گونه شعر ها شکستن جمله ها و پله کانی نوشتن شیوه ی کارآیندی نیست . از این رو من بخشی از شعر ت را با نگارش ذیگری برای نمونه در زیر آورده ام . تا پسند تو چه باشد .


"حاشا که پاییز آمدن زردی باشد برای درخت

من از آغوش تو که وا دادم

دم بریده خرگوشی بودم که با سنگ ریزه های بنفش اش چسبیده

بود - روی بلوزم

به سینه ام نزدیک تری از کوچه پـشت که می گذری

وقت خوابیدن من است و بوی تو مست می کند زن های همسایه را

مست می شوند برای پراندن کفترها به کو چه پُشت

چهارشنبه انتظار می رسد

منم با همان بوی همیشگی ادوکلن بنفش

که جز وز می خورد از تنهایی نشستنن مرد آخر جرون پشت خیابان

بهشت بندر

و آن کیسه سرخ که توی دستانش تاول می خورداز جریان زیر پیراهن

من است

مستی دم به دم تو همیشه ازچشم هایت شروع می شود

ومنم چشمهای وقت مستی ات

و دست های که می لرزد ترس تازگی من است

اینها خم ابروی توست برای گذشتن زیر باران "


راحیل چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ق.ظ http://khodnevisha.blogsky.com

زیبا بود اما خیلی بلند.

سیده زینب اطهری یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ق.ظ

salam fateme jan
khoobi?
che ajab belakhare be rooz shodi
hes o takhayole khoobi dari
zehnet faAle amma dar sakhtar monsajem nist
delam kheyli tange
baraye bandar....baraye darya,,,,,baraye???????

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد